در کلبه ام دائم دلم میگیرد.روی نیمکت تنهایی
دائم از این همه آزار دلم میگیرد
دیگر از واژه دیدار دلم می گیرد
کاش میشد که کمی پنجره میدیدم،گاه
دارد از این همه دیوار دلم می گیرد
گرچه من نام ترا ورد زبانم کردم
بازهم بین دو تکرار دلم می گیرد
حال و هوای دل تو ابری نیست؟آسمان،
من که هر ثانیه صدبار دلم میگیرد
دوست دارم که تو نشنیده بگیری،اما
دارد از دست تو انگار دلم می گیرد